تصنیف "ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی"
با نوازندگی سنتور خودم
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست،صورتند و تو جانی
برآتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چهر مضراب شور ساخته استاد زنده یاد پرویز مشکاتیان
نوازنده: سید محمد صادق موسوی نژاد
در وصف زندگانی
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خندهای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن
گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن
گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوهی تنگ غروبست گلو بفشردن
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشهی تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمهی چشم
میتوان هر چه سیاهی به دمی بستردن
از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن
شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن
بله.این سالهای آخر دانشگاه است.فکر می کنم بهارسال 1378
از راست:ابراهیم محمدی،خودم، محمدعلی مرادی فرد، مهدی لایقی فرد
این مهدی لایقی الان به اتفاق همسرش در کانادا زندگی میکنه.دکتر شده
داوود کشتکارو خودم.کوچولو هم دختر راننده مینی بوسه.از دانشگاه به سمت چهارراه احمدی می ریم.خوب یادم مونده که اسم دختر کوچولو مهسا بود.حدود سال 1375.الان مهسا کوچولو بایدحدودا 17 ساله باشه.دخترکی نازو خوش زبون.