.

.

دهلاویه

 

اینجا دهلاویه هس،بنای یادبود دکتر چمران.مهر ماه 1375.از راست:راننده اتوبوس، خودم، محمد رضادهقانی، رضا زحمتکش،راننده اتوبوس، مجید مرادی 

این آقای دهقانی گویا همه کاره بانک رفاه شده و خوب به اقتضای شغلش دیگه ماها رو تحویل نمیگیره.

کمک کنید...

از تمام دوستان و عزیزانی که در دهه هفتاد در دانشگاه شهید باهنر تحصیل کرده اند و  به طور اتفاقی این وبلاگ را باز می کنند استدعا دارم که اگر عکسی از دوران دانشجویی دانشگاه شهید باهنر دارند به senator2413@yahoo.com ایمیل کنند.

یادی از یک فراموش شده ماندگار

یک تذکر ،تلنگری به خاطرات گذشته است و یاد افرادی که در پستوی پیچ در پیچ حافظه مان گم شده اند.یار وفادار همیشگی (شهرام دیانت خواه)تذکری داد که کلی از خودم و حافظه ام خجالت کشیدم. 

در دانشگاه،سه نفر بودیم که بیشتر اوقات را با هم می گذراندیم.من،شهرام دیانت خواه،و محمد علی خانبابا اهل بم.وجه مشترک ما سه نفر (که باعث شده بود اینهمه به هم احساس نزدیکی کنیم) این بود که تنها جامانده های ورودی 73 بودیم.این خانبابا پسری شوخ طبع و بسیار خوش قلب و متین بود.وضع مالی خوبی هم نداشت مثل خود ما.اما با این حال بسیار دست و دل باز بود. 

دانشگاه تمام شد.وهرکدام رو به دیاری کردیم.در دهه هفتاد در خانه ها تلفن هم نبود تا چه رسد به موبایل.این بود که در دهلیزهای تو در توی زمانه گم شدیم.تا اتفاقی شماره تلفن یکی از دوستان همکلاسی کرمانی دستم افتاد.سراغ دوستان همکلاسی را گرفتم.خبری داد که باورم نمی شد.خانبابا زیر آوار زلزله بم مدفون شد.این خبر پس از گذشت 6 سال از این واقعه ،مثل آوار بم بر سرم فرو ریخت. 

یادم هست که با همین مرحوم خانبابا از منزل به سمت دانشگاه می رفتیم.در بین راه گفت میدونی ایرج بسطامی هم بمیه؟من که عاشق صدای بسطامی بودم کلی ذوق کرده و از او سوالات بیشتری پرسیدم.حالا هر دو ،ماندگار در خاک بر جای مانده در ذهن منند.روحشان شاد.

باز هم در سلف دانشگاه شهید باهنر

 

لحظه ای ناب و لذت بخش.آرامش پایان یک روز خسته کننده.از چپ:خودم،یک آقای ناشناس، مهدی خوشقدم، سعید حسینی پور، مهدی رضایی. 

اگه کسی این آقای ناشناس رو میشناسه خبر بده

حمام گنجعلی خان

 

این عکس مربوط به سال 1376 میشه.هوشنگ عباسی از من کرفته.دستش درد نکنه